پرنسس کوچولوی ما

نصیحت مادرانه

    دختر گلم ازت می خوام که به حرف های مامان عمل کنی . مامان دوست داره که تو درزندگی   آینده ات موفق باشی.      پند اول :مامان وبابا عاشق تو هستند.پس بدون که بهترین دوست تو پدر ومادرت هستند. پند دوم : دختر گلم همیشه فروتن باش تا بتونی دوست های خوبی پیدا کنی اما هر وقت در جمع دوست هایت احساس کردی کسی به تو احساس حسادت دارد ورفتارش تو را آزار می دهد فورا از او کناره بگیر. پند سوم :دختر گلم با رویاهایت زندگی کن وهمیشه دنبال علایقت برو ،مادرت هیچوقت تو رو وادار نمیکنه که مثلا فلان رشته رو بخونی یا نقاش و یا ... بشی. پند چهارم : در آینده دختری قوی و با اعتماد...
7 دی 1393

خرید سیسمونی

نی نیه خشگلم از بعد از اخرین سونوگرافی که مطمئن شدیم شما یه دختر خشگلی ،من و بابایی خیلی ذوق وشوق داریم که هر چه زودتر برای خریدن لباسا و وسایل اتاقت اقدام کنیم وااای که خرید وسایل دخترونه چه حالی میده    عزیز دلم اولین خریدی که برات انجام دادیم سرویس تخت وکمدت بود،93/7/4 با بابایی رفتیم بازار مبل خلیج فارس  و بعد از چند ساعت گشتن بالاخره سرویست روانتخاب کردیم.از نظر ما که خیلی قشنگه امیدوارم شما هم خوشت بیاد.93/7/13 برای اولین بار رفتیم خیابون بهار برای خرید لباس و وسایلات،یه چند ساعتی اونجا گشتیم ،ولی انقدر که تنوع زیاد بود واز اونجا که من وبابایی هیچ تجربه ای نداشتیم ،بعد از چند ساعت گشتن مغازه ها دست خالی برگشتیم ،البته ...
1 آذر 1393

کلاس های آمادگی برای بارداری و زایمان بیمارستان صارم

نی نی جونم از وقتی که متوجه وجود یه فرشته خوشگل تو شکمم شدم، بابایی تو اینترنت مشغول پیدا کردن کلاس های آمادگی بارداری وزایمان و یوگا شد، سه جا رو پیدا کرد یکیش کلاس های خانم روستا بود تو پاسداران؛که یه جلسه کلاس مشاورش رو رفتیم به نظرم خوب میومد ،سرشون هم خیلی شلوغ بود تقریبا" برای دو ماه بعدش جای خالی داشتن که زمان خوبی بود برای من برای شروع کلاس ،ولی انقدر مسیرش دور بود و پر ترافیک ،که به این نتیجه رسیدیم که اونجا نرم،جای دوم مرکز مامایی رویان بود،که اینجا هم با مجتبی جلسه توجیهیش رو رفتیم،از اونجا خیلی خوشم نیومد،خلاصه بعد از کلی تحقیق بیمارستان صارم رو انتخاب کردیم،کلاس های تئوریش 5 شنبه ها ساعت 3 بود که من و مجتبی هر دو پنج شنبه...
23 آبان 1393

اولین لگد نی نی

امروز 93/6/28عصر (17 هفته و 5 روز)روی مبل راحتی نشسته بودم و دستم روی شکمم بود که یهو شما دو تا ضربه محکم به شکمم زدی ،من سریع مجتبی رو صدا کردم،اومد دستشو گذاشت روی شکمم یه 10 دقیقه ای منتظر موند اما دیگه خبری نشد.دومین بار 93/6/30 بود یعنی دو روز بعد ،تو شعبه نشسته بودم که یهو شما 3 یا 4 ضربه محکم زدی،درست جایی که کش شلوارم بود،نی نی جونم طوری زدی که من با وجود اینکه مشتری داشتم یه لحظه نیم خیز شدم و دوباره نشستم. خیلی لحظه جالب و قشنگی بود، اینکه وجود یه نی نی خوشگلو تو دلم واقعا" حس کردم ... ...
23 آبان 1393

سونوگرافی انومالی

امروز93/6/23وقت سونوگرافی انومالی داشتیم،این بار دیگه نسل امید نرفتیم،از ماه پیش از فریور فرزانه وقت گرفته بودیم،چون هم شنیده بودیم تشخیصش خوبه و هم اینکه اجازه فیلمبرداری میده،بعداز ظهر مجتبی اومد دنبالم رفتیم مطب،سونوگرافی نزدیک نیم ساعت طول کشید،نی نی جونم برعکس سونو ان تی که تکون نمیخوردی و همش پشتت به ما بود،اینبار همش مشغول ورجه وورجه کردن بودی.فکر کنم همون لحظه اول که سونو شروع شد شما پاهاتو بازکردی،چون تا از دکتر پرسیدم که مشخصه دختره یا پسر؟ ،آقای دکتر متوجه جنسیتت شد و سریع گفت:آره ،جنسشم خوبه،درجه یک،خوش جنسه،من و بابایی خیلی مشتاق بودیم جنسیتو بدونیم، بنابراین مجتبی دوباره از دکتر پرسید و اینبار دکتر با خنده گفت دختره،   ...
23 آبان 1393

نگرانی از سرکلاژ

این روزها مجتبی همش تو اینترنت مشغول تحقیق در مورد بهترین دکتر زنان،بهترین بیمارستان،وروش زایمان طبیعیه کم درد (اپیدورال) هست.دکتر خودم خیلی خوبه ،بهم آرامش میده ،ولی معتقده که زایمان طبیعی باید کاملا طبیعی باشه همراه با درد،و کلا مخالف اپیدوراله،به همین خاطرمجتبی چند هفته ایه مشغوله پیدا کردن یه دکترخوب ترجیحا تو بیمارستان صارم یا بهمن که موافق زایمان طبیعیه اپیدورال باشه ،هست.خلاصه اولین دکتری (دکتر ماموریان) که پیدا کرد رو ازش وقت گرفیم رفتیم پیشش،سونو ان تی رو که دید گفت طول سرویکست رو 30 تخمین زدن ،که خیلی لب مرزه،یه سونو واژینال باید بدی که اندازه دقیقش رو بفهمیم اگه زیر 30 باشه،باید سرکلاژبشی، از مطب که اومدیم بیرون دیگه زایمان طبیع...
30 مهر 1393

سونوگرافی NT

  امروز 25/5/93وقت سونوگرافی NT داشتیم.دو سه هفته ای بود لحظه شماری میکردیم برای امروز،اخه تو اینترنت خونده بودیم که تو ان تی جنسیت رو هم متوجه میشیم واینکه  موسسه نسل امید پدرا رو هم راه میده واجازه فیلمبرداری میده ،واسه همین خیلی خوشحال بودیم،مجتبی از ذوقش کلا امروزو مرخصی گرفته بود ،من رفتم سرکار،ساعت 1 مجتبی اومد دنبالم،تو راه خیلی خوشحال بودیم.اونجا اول ازم آزمایش خون گرفتن،بعدش مشاوره ژنتیک شدم،یک ساعتی منتظر موندیم تا نوبت سونوگرافیم بشه،ولی متاسفانه برای هیچکدوم از این مراحل مجتبی رو راه ندادن،حتی اجازه فیلمبرداری هم بهم ندادن.مجتبی هم حسابی ناراحت شده بود ،راستش خودم هم همینطور چون دوست داشتم مجتبی برای سونو کنا...
30 مهر 1393

اولین سفر به همدان در بارداری

امروز 93/4/26 از سر کار که برگشتیم خونه،مینا برامون اش خوشمزه درست کرده بود،نهار رو خوردیم و بعد از کمی استراحت رفتیم همدان،هوا گرم بود،دیگه اخراش داشتم کلافه میشدم ،خاله مینا بعد از تقریبا 2 ماه برگشت همدان،برای بار اول بود میرفتیم خونه جدید مامان اینا،شب مامان کباب خوشمزه درست کرده بود،همدان هم حالم خوب نبود،بعداز 2 روز برگشتیم تهران،دیگه مینا نیومد . نی نی جونم این اولین باری بود که با هم رفتیم همدان ...
11 مهر 1393

سه ماهه اول و ویار بارداری

نی نی جونم تقریبا یک ماهی میشه که حالم خرابه .هوا هم خیلی گرمه.تو شعبه هم سیستم سرمایش خرابه.این روزا خیلی بهم سخت میگذره.حالت تهوع دارم که فکر میکنم رورز به روز داره بیشتر میشه.تنگیه نفس شدید هم دارم.طوریکه چند شب تا صبح تقریبا خواب و بیدار بودم،به سختی نفس میکشم ،با وجودیکه خدارو شکر شرایطم خوبه مجتبی خیلی بهم میرسه و محبت میکنه ،مینا هم طفلکی به خاطره من یک ماهه مونده تهران،اما باز از نظر روحی اصلا خوب نیستم،تو شعبه سر یک ساعتی که میشه یهو بهم میریزم،عصبی میشم،نفسم تنگ میشه و بی اختیار گریه میکنم.دیگه همه همکارام به این حال خرابم و گریه کردن بی دلیلم عادت کردن،راستش بعضی روزها سر کار دیگه خجالت میکشم.چون روزی چند بار با صدای بلند میر...
6 مهر 1393

اولین باری که صدای قلب نی نیه خشگلمونو شنیدیم

امروز 93/4/18 رفتیم دکتر کاظمیان .سونوی واژینال کردبرای اولین بار صدای قلب نی نیه خوشگلو شنیدیم.خیلی لحظه قشنگی بود.مجتبی کلشو فیلمبرداری کرد با گوشیه من.نی نی جونم قدت 1.25سانت و ضربان قلبت هم 176 تا میزد.امشب ارزو برای افطاری دعوتمون کرده بود رفتاری،اونجا به فیروزه گفتم،اون هم نتونست طاقت بیاره و به همه گفت که من باردارم،امشب تقریبا همه متوجه شدن که باردارم وکلی بهم تبریک گفتن اکثرشون میگفتن بهت میخوره که نی نیت پسر باشه،منم به همه میگفتم که سالم باشه فرقی نداره،تا قبل از بارداریم هم من و هم مجتبی دوست داشتیم نی نیمون دختر باشه،ولی الان از خدا میخوام که یه بچه سالم بهم بده و کمک کنه این دورانو به سلامتی طی کنم.   ...
6 مهر 1393