پرنسس کوچولوی ما

نقطه عطف زندگی ما

1393/7/6 14:46
نویسنده : شیما
768 بازدید
اشتراک گذاری

امروز چهارشنبه 93/03/28، اولین روزی بود که متوجه وجود یه فرشته کوچولوی خوشگل تو زندگیمون شدیم. خدا رو شکر که حکمتش بر این بود که تا صدات کردیم، تو رو به ما بده. آرام

امروز صبح که مثل هروز می خواستم برای رفتن به بانک آماده شم، بیبی چک گذاشتم که در کمال ناباوری دیدم که به سرعت دو تا خطش قرمز شد، هیجانی  شدم و فکر کنم فشارم افتاد. راضی

بابایی به خاطر خستگی قرار بود دیرتر بره سرکار. من اومدم با هیجان از خواب بیدارش کردم .مجتبی هم خیلی خوشحال وهیجان زده شد.طفلک دیگه خواب از سرش پرید.هردوبا هم حاضر شدیم بریم سرکار.احساس غریبی داشتم.باورم نمیشد دارم مادر میشم.با مجتبی قرار گذاشتیم عصر بریم دکتر ولی من تا عصرطاقت نمی اوردم.ازمایشگاه مرکزی نزدیک محل کارمه.به ازمایشگاه که رسیدم از تاکسی پیاده شدم.7 صبح بود.رفتم ازمایش بارداری دادم.به شعبه زنگ زدم گفتم کمی دیرتر میرسم.تا بعدازظهر بشه دل تو دلم نبود.فوری زنگ زدم به دوستم نسیبه گفتم.بعد از ظهر مجتبی زودتر ازسر کار اومد دنبال من تا با هم بریم جواب ازمایشو بگیریم.هر دومون خیلی هیجان زده بودیم.جواب مثبت بود.

حس عجیب غریبی داشتم.بعدش سریع رفتیم درمانگاه سرکوچه تا مطمئن بشیم .پزشک اونجا هم تایید کرد وبهمون تبریک گفت.خاله مینا خونمون بود.مجتبی گفت تو چیزی نگو من خودم بهش میگم.رسیدیم خونه تا مینا دروباز کرد مجتبی گفت بهت تبریک میگم خاله شدی.مینا اولش متوجه نشد .مجتبی دوباره تکرار کرد.مینا هم اولش باورش نمیشد.یهو جیغ زد و منو بغل کرد وگریه کرد.خاله مینا انقد خوشحال شد به سرعت زنگ زدبه مامان وپدر خبر داد....نی نیه عزیزم امروز اولین روزی بودکه متوجه حضورت تو زندگیم شدم.بوس

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانیش
23 مهر 93 12:12
خوش به حالتون. منم نی نی میخوام